menusearch
sepanjom.ir

ماجرای ولادت امام زمان(عج)

۱۳۹۹/۱/۱۹ سه شنبه
(1)
(0)
ماجرای ولادت امام زمان(عج)
ماجرای ولادت امام زمان(عج)

ميلاد امام زمان (عج)
حکيمه خاتون مى ‏گويد: روزى به خدمت ابو محمّد- عليه السّلام- رسيدم، به من فرمود: اى عمّه! امشب نزد ما بمان؛ چون امشب خدا جانشين و خليفه خود را ظاهر خواهد کرد.
گفتم: از چه کسى؟
فرمود: از نرگس خاتون.
گفتم: نرگس که حامله نيست.
فرمود: حاملگى او مانند حاملگى مادر موسى است. فقط هنگام تولد آشکار مى‏ شود. لذا آن شب در آنجا ماندم و با نرگس خاتون در يک جا خوابيدم. وقتى که شب به نيمه رسيد، هر دو برخاستيم و نماز شب خوانديم. با خود گفتم: صبح نزديک شد ولى آنچه را که ابو محمّد- عليه السّلام- گفته بود ظاهر نشد! آنگاه امام- عليه السّلام- از اطاق خودش صدا زد و فرمود: عجله نکن. با شرمندگى به اطاق برگشتم. نرگس خاتون نزدم آمد در حالى که درد زايمان گرفته بود. پس او را به سينه چسباندم و «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» و «إِنَّا أَنْزَلْناهُ» و «آية الکرسى» را خواندم. پس آن کودک در شکم مادر مى‏ خواند آنچه را که من خواندم.
حکيمه خاتون مى ‏گويد: ناگهان نورى پرتو افکند و حضرت مهدى- عجّل اللَّه تعالى فرجه الشريف- را ديدم که رو به قبله سجده کرده است. او را گرفتم. امام حسن عسکرى- عليه السّلام- صدا زد: اى عمّه! فرزندم را نزد من آور.
مى ‏گويد: پيش امام- عليه السّلام- بردم. حضرت زبانش را در دهان فرزندش گذاشت و روى زانويش نشاند و فرمود: اى فرزند من! به اذن خدا سخن بگو.
حضرت مهدى- عجّل اللَّه تعالى فرجه الشريف- شروع به سخن کرد و فرمود:
اعوذ باللَّه السّميع العليم من الشّيطان الرّجيم، بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِينَ وَ نُمَکِّنَ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَ نُرِيَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما مِنْهُمْ ما کانُوا يَحْذَرُونَ «سوره مبارکه قصص».
و درود خدا بر محمّد مصطفى، على مرتضى، فاطمه زهرا، الحسن و الحسين، على ابن الحسين، محمّد بن على، جعفر بن محمّد، موسى بن جعفر، على بن موسى، محمّد بن على، على بن محمّد و پدرم حسن بن على.
حکيمه خاتون مى ‏گويد: در اين حال پرندگانى سبز بر ما سايه افکندند. و امام حسن عسکرى- عليه السّلام- به يکى از آنها اشاره کرد و صدا نمود و فرمود: اين را بگير و محافظتش نما تا اينکه خداوند به او اجازه قيام دهد. و خداوند پشتيبان اوست.
حکيمه خاتون مى‏ گويد: به امام- عليه السّلام- گفتم اين پرنده و پرندگان ديگر چه بودند؟
فرمود: اين يکى جبرئيل بود و آنها نيز ملائکه رحمت. آنگاه فرمود: اى عمه! اين کودک را به مادرش برگردان تا اينکه چشمش روشن شود. و غمگين نباش و بدان که وعده خداوند حق است. و بسيارى از مردم نمى‏ دانند. من هم وى را به‏ مادرش برگرداندم. هنگامى که امام زمان- عليه السّلام- متولد شد، پاک و ختنه شده بود. و بر بازوى راست او: جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقاً نوشته شده بود

کتاب جلوه های اعجاز معصومین علیهم السلام صفحه ۳۵۴

نظرات کاربران
*نام و نام خانوادگی
* پست الکترونیک
* متن پیام

بستن
*نام و نام خانوادگی
* پست الکترونیک
* متن پیام

0 نظر